سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانلود فیلم ایرانی

نظر

- جشنواره کن 2019 : LE SUEDE توسط Quentin Dupieux -

همین ، بیا بریم این مقام دیشب با اضافه شدن جایزه فیلم بزرگ کارائوکه Sofilm برای صحنه پردازی در Cinéma de la Plage به روی زامبی های هیپستر جارموش افتتاح شد. همانطور که برای دو هفته مدیران ، مدیر کل جدید پائولو مورتی نیز می خواست با قرار دادن Le Daim ، یک فیلم تا استخوان ، شرور و "شیک" ، لحن خود را ثابت کند ، اثبات اینکه پادشاه پوچ چیزی ندارد از تاریکی و غریب بودنش گم شده است.

 

همه مردان این خیال را گرامی داشته اند: پرتاب همه چیز ، ترک بدون چرخش ، غلت زدن ، و به طور تصادفی از نقطه سقوط ، خود را دوباره اختراع کنند. اما اکنون ، چون همه مردان کوئنتین دوپیوکس نیستند ، اطمینان بیشتری وجود دارد که بحران تپنده میانسالی با صدای نجوا همراه است: "و اگر زندگی ، زندگی واقعی ، 7500 یورو برای خرید کت حاشیه دار لعنتی تضمین جیر خالص. بنابراین در اینجا یک مرد ، جورج ، 44 ساله است که یک چیز را ساده و پر از عقل سلیم می گوید: تا زمانی که پیشخوان ها را تنظیم کنید ، ممکن است "بیمارانه" هم این کار را انجام دهید. بگذارید دور بوته نزنیم: Le Daim به طور بالقوه قدرتمندترین فیلم Dupieux است که تاکنون منتشر شده است. تکینگی هنوز وجود دارد ، اما در اطراف این داستان از ژاکت جیر ، تنهایی ، وسواس و تلاش برای آزادی مطلق به هر قیمت شکل گرفته است. در نگاه اول ، این فیلم کوتاه کوتاه پر از فریب واقعی یا فرضی است. ما در آنجا درجه هفتاد و پنجم (Steak ، Wops Cops) ، بستر روانکاوی (Réalité) یا حتی اشارات خوب هضم شده به سینمای آرام ژانر فرانسه (Au Poste) را پیدا می کنیم. اما اکنون جای سرگیجه وجودی نر غربی است که رفته است آنچه را که در زندگی حیوانات کم دارد بازگرداند. این نوع برنامه ها در ادبیات آمریکا (Le Démon d´Hubert Selby Jr) وجود دارد ، کمتر در سینمای فرانسه. پس چرا Le Daim خیلی خوب کار می کند؟ چندین دلیل برای این امر ایده فیلمبرداری در گوشه ای تاریک از پیرنه ها فضای سنگینی را به نمایش می گذارد که می توان آن را با فیلم Série Noire ساخته کورنو به اندازه هالووین Carpenter مقایسه کرد. مهمتر از همه ، این روش تقریباً منحصر به فرد برای دم کردن ، بدون هیچ گاه شکسته شدن آن ، هیجان اجتماعی ، هنر کمدی خالی ، فیلم اسلشر و داستان تنهایی وجود دارد.

 

 

 

عمل تولد دوباره

بنابراین این یک Dupieux است ، اما در عین حال فیلمی است که می گوید هر آنچه یک کارگردان به دست می آورد (در وضوح ، ریتم ، دیوانگی) وقتی کلیدهای کامیون را به بازیگر دوبلور خود می سپارد. بدیهی است که وقتی بازیگر ژان دوژاردین نامیده می شود و احساس خلق و خوی می کند همزیستی فیزیکی و مغزی را با کارگردان خود امتحان کند ، برای اینکه از اشتراک گذاری روان رنجهای کوچک و وسواس بزرگ لذت ببرد ، حتی بهتر عمل می کند. Daim می تواند عمل تولد دوباره این بازیگر را تشکیل دهد ، همانطور که OSS و Brice de Nice گواهی تولد او بودند. باید ببینید شخصیت ژورژ "دوجاردین" وقتی ژاکت جیر آرزو به او ارائه می شود ، چشمانش را می چرخاند. تماشا کنید و سپس هدیه دوربین دیجیتال را قبول می کند مانند میمون های کوبریکین در سال 2001 هدیه الهی استخوان ران را پذیرفت. سرانجام ، او را در حال بداهه پردازی ، پیش یک پیشخدمت با توجه (Adèle Haenel ، بی نقص) ، ببینید که هم سبک خاص او و هم حضور او را در یک دهکده کوهستانی توضیح می دهد: "من در منطقه چه کار می کنم؟" اوه من میام فیلمبرداری کنم "به طور خلاصه همه چیزهایی که عجله بی سر و صدا ، بازگشت به راه های کوچک کودکی و طعم خون را توجیه می کنند.


نظر

- جشنواره کن 2019 : BACURAU توسط Kleber Mondonça Filho و Juliano Dornelles -

پس از فیلم های بسیار تحسین شده Les Bruits de Recife و Aquarius ، فیلم جدید Kleber Mendonça Filho در رقابت رسمی انتظار می رفت به عنوان رئیس واقعی صحنه جدید برزیل که با خشونت توسط Jair Bolsonaro مورد حمله قرار گرفته است. "کلبر" با پشتیبانی از طراح تولید خود جولیانو دورنلز در این مراسم ، با یک شی ترکیبی عجیب و غریب بازمی گردد ، که تراکم آن در طولانی مدت مشخص می شود.

 

پس باکوراو چیست؟ اول از همه ، این نامی است که در برزیل به آخرین اتوبوسی که شما را به خانه می رساند داده شده است ، بنابراین مجبور نیستید شب را با گرگ ها و آدمخواران سپری کنید. باکوراو نیز این دهکده ساختگی و دور افتاده در منطقه ای خشک ، فقیر در بین فقرا است ، صحنه اقدامی که ما را نگران می کند. یکی مثل آن در سنگ قبر ، کنار کوچه مرکزی ، زیر نگاه بومیانی که پشت پرده هایشان پنهان شده اند ، وارد می شود و نگاه از قبل توپچی است. موردی وجود دارد که باید به آن مشکوک شد: در این آینده نه چندان دور ، شرکت ها به چند دندان مسلح تا دندان مسخره این فرصت را می دهند که بروند و کل روستاها را کلاهبرداری کنند.

 

 

 

حمله ها

باکورائو از نقشه دور شدی؟ در دلو ، سونیا براگا رعد و برق برای ادامه زندگی خانه اش مبارزه کرد. در Les Bruits de Recife به نام مناسب ، این یک شهر کامل بود که زمین را با شدت خود لرزاند. در حال حاضر یک نکته مشترک در همه فیلم های کلبر وجود دارد: قصیده سرزمین ها و مکان های فراموش شده ، محکوم به ناپدید شدن ، که دوام خود را مدیون سرسختی و عشق کسانی هستند که در آنها زندگی می کنند. . مردم باکوراو نامی ندارند و این همان چیزی است که به آنها می گویند: "مردم باکوراو". محروم ، تغییر نام داده شده ، آنها هنوز هم شکلی خاص از افتخار و چند اسلحه به سختی زنگ زده دارند ، که به زودی با بزرگترین ستونها - که به صورت هماهنگ روی صحنه می روند - استفاده می کنند. این همان چیزی است که فیلم را منحصر به فرد می کند: الیاف اجتماعی و ریتم کاذب پنبه ای ، در نهایت بسیار برزیلی ، روی یک لایه دوم قرار می گیرد ، غیر منتظره و خشمگین ، که صریحاً پژواک جان کارپنتر و دیگران است. سپس مسئله حمله ، پشت درهای بسته ، مقاومت و مصنوعی است که فضا-زمان را پاره می کند. این در مورد دفن وحشت با وسایل موجود است ، در حالی که اعتقاد داریم دوباره زنده خواهد شد. و این در مورد امید است ، با وجود همه چیز. زیرا "باکورا" ، چه آخرین اتوبوس باشد ، چه یک دهکده فراموش شده یا فیلم مندونسا فیلیو و دورنل ، همیشه به یک تعریف مشترک پاسخ می دهد: فانوس دریایی که با وجود رنج و درد می کشد ، تا شب برزیل روشن شود.


نظر

نقد و بررسی فیلم Thanos to die for: the Avengers review - Infinity War

بررسی ها | 30/04/2018 | توسط Casanova Wong Kar-Wai

بررسی رایگان اسپویلر. بدون اسپویلر تو میتوانی بخوانی. من در مورد طرح فیلم صحبت نمی کنم. فقط لیست بازیگران و برخی اشارات به لحن کلی فیلم وجود دارد ، اما حتی اگر هنوز فیلم را ندیده باشید می توانید آن را بخوانید. در هر صورت عصبانی شدید ، به آدرس puppalafava@i400calci.com ایمیل ارسال کنید. هیچ کس به شما پاسخ نمی دهد ، اما حداقل شما تخلیه می کنید.

 

 

 

یکی از بزرگترین موفقیتهای کوین فیج ، رئیس اقتدارگرای استودیوی مارول ، عادت دادن بخشی از مردم ، حتی نسبتاً جوان ، به ماندن در اتاق برای دیدن تمام اعتبارات است. این بدان دلیل است که ، می دانید ، همیشه تعجب کمی وجود دارد ، سکانس آخر. باید اعتراف کنم که برای من که سالهاست این مجوز بدشانسی خاص را دارم ، نوعی این است که با روشن شدن دوباره چراغ ها ، کاملاً در اتاق تنها نمانم. همچنین به دلیل طولانی بودن اعتبار فیلم های مارول. بسیار طولانی. به خصوص وقتی قسمت جلوه های ویژه و بصری شروع می شود. افراد زیادی وجود دارند که من همیشه تصور می کنم کل دهکده ها مانند بید ، ساکن تنها مگا اوباشی هستند که برای تمام زندگی فقط با ساخت رندرهای عالی کار می کنند ، چه می دانم ، خرقه دکتر استرنج. این بار برای Avengers: Infinity War ، برای اولین بار ، لیست نام بازیگران تقریباً به همین اندازه طولانی است. من می دانم ، این یک چیز معین است ، اما پسر ، بیایید جدی باشیم ، بازیگران این چنینی آن بزرگان قدیمی را که به والدین ما نگاه می کردند ، رنگ پریده اند. بیایید این تلاش را انجام دهیم ، بیا رابرت داونی جونیور ، کریس همسورث ، مارک روفالو ، کریس ایوانز ، اسکارلت جوهانسون ، پل بتانی ، الیزابت اولسن ، گوئینت پالترو ، کریس پرات ، بندیکت کامبربچ ، دون چیدل ، تام هالند ، زوی سالدانا ، دیو باوتیستا ، تام هیدلستون ، جاش برولین ، چادویک بوسمن ، پیتر دینکلج ، کارن گیلان ، ویلیام هرت ، وین دیزل ، بنیسیو دل تورو ، بردلی کوپر ، آنتونی مکی ، ادریس البا ، سباستین استن و ...

 

 

بهترین بازیگران اسپارتاکوس

 

و باورنکردنی ترین چیز این است که ، به استثنای تعداد کمی ، همه آنها شخصیت هایی را بازی می کنند که ما اکنون عادت کرده ایم شما را صدا کنیم. شما آنها را بر روی صفحه مشاهده می کنید و از قبل می دانید که چه کسانی هستند ، درباره چه چیزی فکر می کنند و می خواهند چه کار کنند. این نتیجه یک کار بسیار دشوار و بسیار طولانی است. در ده سال طولانی فیلم - از جمله داستان اصلی ، فیلم های یک شات ، دنباله ها ، تیم های بزرگ - باید به مارول اذعان کرد که یک جهان سینمایی رو به گسترش با مختصات کاملاً واضح ایجاد کرده است. از برج تونی سارک در منهتن ، بی وقفه شخصیت هایی را اضافه کردیم و باعث رشد آنها می شدیم ، ما به طور عادی به پیچ و خم های فضای عمیق رسیدیم. و امروز ما اینجا هستیم ، در قسمت اول جنگ Infinity Wars ، فیلمی که حداقل پانزده شخصیت اصلی داستان دارد. و هر یک از اینها ، نترسید ، به سهم خود عمل می کند ، با دیگران تعامل می کند ، قوس داستانی دقیق خود را خواهد داشت.

 

 

پوست!

 

شایستگی این تیم به کارگردانی کارگردانان برادران روسو (که بابا شما جامعه را ندیده اید) و دو فیلمنامه نویس کریستوفر مارکوس و استیون مک فیلی ، با مارول از زمان اولین فیلم اختصاص داده شده به کپ ، در سال 2011 است. در سال های اخیر ما موفق به یافتن تعادل تقریباً کاملی شد که باعث می شود یکی از اولین فیلم انتقام جویان ، که در آن قهرمانان شش نفر بودند ، مانند یک چیز آماتور به نظر برسد. خوب ، من نسبت به جاس ودون بیچاره بی انصافم که به تنهایی راه را برای این دوره جدید سینما هموار کرد ، اما در اینجا ما به طور عینی در سطح دیگری قرار داریم. ادغام کاملی که غالباً به زنگ های کمدی منحرف می شود - پرده های خنده دار Thor و Star Lord یا رقابت بین دو Diva Iron Man و Strange را ببینید - در یک فیلم هرگز آنقدر تاریک. از همان سکانس اول مشخص است که همه چیز به نوبه خود بد شده است و برای بازگشت به سخنرانی آغازین ، هنگامی که چراغ ها در اتاق روشن شوند ، چهره های خندان اطراف خود را نمی بینید یا بچه ها عروسک مرد عنکبوتی خود را در هوا تکان می دهند. . نه ، نه: آرواره های زیادی روی زمین و سکوت زیاد خواهد بود. آیا می خواهید بدانید که مقصر این همه تاریکی چه کسی است؟

 

 

(آهنگ نوروز در پس زمینه پخش می شود)

 

پس از ایجاد عناوین خبری در آن دو یا سه سکانس غافلگیرکننده ای که قبلاً به آنها اشاره کردیم ، سرانجام این شرور واقعی است که همه منتظر آن بودیم: Thanos ، آقایان. یک شرور آنقدر باحال که ستاره واقعی یک فیلم با 15 قهرمان اصلی دیگر است. شروری که "بد" است فقط به این دلیل که کسی است که "آدمهای خوب" با آن مبارزه می کنند ، اما شخصیت خاص خود را دارد ، نقشه خودش را دارد (که با قوای خود قافیه می گوید و دیر یا زود کسی حتی در دنیای واقعی باید با آن روبرو شود) و بالاتر از همه چیزی که ما می توانیم آن را اخلاقی بنامیم. ما در برابر توقف ناپذیر ثانوس ، لجبازی که او می خواهد نقشه اش را اجرا کند ، خلع سلاح شده ایم ، اما در عین حال از دشواری های او ، تردیدها ، اشک های او آگاه هستیم. شرور بودن یک دنیا مثل ابرقهرمان ها کار سختی است و


نظر

یوپی ها - سی سال بعد: آنها زندگی می کنند

بررسی ها | 09/11/2018 | توسط جورج رومر و نانی کبرتی

در 4 نوامبر 1988 ، آنها زندگی می کنند ، توسط استاد جان کارپنتر ، در ایالات متحده آمریکا آزاد شد. این به اندازه کافی درک نشده بود ، و همانطور که امروز به طور منظم اتفاق می افتد ، پیام آن قوی تر و مرتبط تر از همیشه است. جورج رومر و نانی کبریتی در این باره به شما می گویند.

 

قطعه جورج رومر

 

داستان جان کارپنتر در فیلم داستانی پر فراز و نشیب ، تعداد بسیار اندک بازدید بزرگ و ناکامی های بی شمار است. شاید امروز این مسئله کمتر مشهود باشد ، زیرا بسیاری از فیلم های او که در آن زمان بد پیش رفته اند ، از آن زمان به محبوبیت فرقه تبدیل شده اند ، توسط مردم ، منتقدان و نویسندگان مورد علاقه و جشن قرار گرفته اند. واقعیت باقی مانده است که تا اواسط دهه 1980 زندگی کارپنتر خیلی بد پیش نمی رفت: برای The Thing ، هالووین ، فرار از نیویورک و استارمن وجود داشت. اما بعد از آن ضربه تقریباً قطعی وارد شد: Big Trouble in Chinatown.

 

 

"می بینم ..."

 

بنابراین آنها در زمانی زندگی می کنند که جان مجبور بود بودجه بسیار کمتری را به کار گیرد تا بتواند کار کند. سال قبل ، یعنی در سال 1987 ، کارپنترر Lord Evil را کارگردانی کرد که تنها 3 میلیون دلار در مقایسه با Big Trouble در محله چینی ها 20 میلیون دلار یا بیشتر هزینه داشت. از یک طرف ، ما فیلمی داریم که برای تعجب بیننده به اختراعات بصری و نمایش اضافی ولخرج متکی است ، از سوی دیگر مجبور است که روی مفهوم عالی و سبک بسیار کارآمد و صرفه جویی تمرکز کند.

 

هر کس دیگری با این سیلی های مکرر در صورت دلسرد شود. از طرف دیگر ، نجار از طرف کارگردان بزرگ همانطور که هست ، می داند چگونه می تواند لنفاوی حیاتی جدیدی را در سختی پیدا کند ، موانع را به منابع تبدیل کند و به آن تأسیساتی که درب بینی او را بسته است ، پس بزند.

 

آنها در سال 1988 اکران می شوند و در سینما هم خیلی بد پیش نمی رود. با هزینه 3 میلیون ، مانند ارباب شر ، 13 میلیون در گیشه آمریکا جمع می شود. با این حال ، این اعداد مهیج نیستند و کارپنتر احساس می کند مجاز است انتقادی اهانت آمیز را علیه یک بیننده معمولی که وقتی به سینما می رود ، "دوست ندارد روشن شود" مطرح کند.

 

 

"بیایید ببینیم چه چیزی به سینما می دهند."

 

این گزاره ای است که باید متناسب با آن ارائه شود. در سال 1988 ، آمریکا در دوره دوم کامل رونالد ریگان است. این دوران Reaganomics ، سرمایه داری بی نظیر ، Yuppies زیبا و با لبخند یک اشرار است که با پول شما در بورس سهام بازی می کند و از آینه کک می مکد. دوران وال استریت ، "طمع خوب است" ، که در آن آمریکا قربانگاهی برای خدای مصرف درست کرد. اجتناب ناپذیر است که ، در چنین فضای رفاه و خوش بینی ، کسی که شروع به نکوهش فاسد پشت نما می کند ، به عنوان یک دیوانه کف آلود و فریاد عبارات آخرالزمانی در وسط خیابان برکنار خواهد شد. همچنین واضح است که مردم نمی خواهند حرفهای شما را بشنوند و برای شنیدن شما فضای اتاق را شلوغ نمی کنند.

 

اما نجار تصمیم می گیرد به هر حال فیلم را بسازد ، زیرا آنچه در اطراف می بیند باعث بیماری او می شود. بسیار آسان است که مانند یک بیننده متوسط ??1988 رفتار کنید و آنها را به عنوان خیال باطل یک کمونیست متعصب رد کنید. اما باید این نکته را نیز بخاطر داشته باشیم که جامعه آمریکا با جامعه ما بسیار متفاوت است و براساس مقیاس متفاوتی از ارزشها بنا شده است. آمریکایی با اسطوره این انسان خودساخته پرورش یافته است و این ایده را دارد که اگر بتوانید ارزش خود را ثابت کنید ، سیستم با اجازه دادن به پیشرفت شما را پاداش می دهد. کارپنتر به ما می گوید ، این مشکل این است که این سیستم توسط ماشینهای نخبه فاسد تقلب می شود و هر چقدر هم تلاش کنید ، هرگز نمی توانید نیمی از مرحله را پیش ببرید.

 

امروز ، سی سال پس از انتشار ، که تجدید نظر شده است ، این واقعیت را تخفیف می دهند که آنها تبدیل به بیگنامی عالی از یک تئوری پرداز توطئه متوسط ??شده اند ، نوعی بی سواد عملکردی که خزندگان را مقصر همه بدشانسی های خود می داند. اما این فقط یک عارضه جانبی (ناچیز) از ویژگی است که برای Carpenter بسیار متمایز است و من قبلاً در بررسی هالووین صحبت کردم: سادگی خلع سلاح کننده استعاره های او.

 

 

"و سپس PD؟"

 

نجار می خواهد موضوعی ترسناک و پیچیده را به مخاطبان گسترده منتقل کند و سریع ترین راه را برای انجام آن انتخاب می کند. هرگز مانند "آنها زنده" مشخص نیست که این امر از بلعیدن تعداد زیادی کمیک کمیسیون EC و اپیزودهای "در لبه واقعیت" ناشی می شود: آنها از همان قدرت و بی واسطه بهترین استعاره های راد سرلینگ برخوردارند. و تصادفی نیست که وقتی رودی رودی عینک آفتابی خود را به چشم می زند ، واقعیت "واقعی" مانند فیلم علمی تخیلی دهه 1950 برای او سیاه و سفید ظاهر می شود ، کامل با بشقاب های پرنده ای که صدای آن را به صدا در می آورند.

 

بسیاری از کارگردانان خوب می گویند که آنها برای خود فیلم می سازند و مطمئناً کارپنتر نیز یکی از کسانی است که همیشه راه خود را رفته بدون اینکه هرگز به گذشته نگاه کند و نگران روند فعلی نباشد. اما می توانیم یک چیز را به صورت مکتوب بنویسیم: او همیشه برای دیگران فیلم ساخته است.

 

 

فقط اگر واقعاً وجود داشته باشد ...

 

قطعه توسط نانی کبرتی

 

افسانه ها حاکی از آن است که جان کارپنتر تصمیم گرفت خودش به تنهایی با ردی پایپر تماس بگیرد


نظر

فیلم دیگری از Cloverfield نیست: بررسی Overlord

بررسی ها | 14/11/2018 | توسط جورج رومر

من زیاد در این مورد صحبت نمی کنم. من زیاد ساکن نخواهم شد زیرا صادقانه می گویم ، دیدگاه Overlord مرا بی تفاوت کرده است زیرا مدت هاست که در سینما اتفاق نمی افتم. (واقعاً درست نیست: این هفته گذشته با هالووین برای من اتفاق افتاد ، اما از آنجا که کمی به آن فیلم اهمیت دادم ، بی تفاوتی بینایی خیلی زود تبدیل به عصبانی شد. از Overlord من بی احساس شدم و با میل به نوشیدن بیشتر از یک زن و شوهر و ادامه زندگی / عصر من.)

 

آهنگ تم!

 

 

 

بیایید هرگونه شک و تردید را فوراً برطرف کنیم: Overlord یک فیلم Cloverfield نیست. اینجوری بهتره؟ بدتر؟ نمی دانم. مطمئناً اگر چنین بود ، حداقل در صورت خسته شدن می توانستید وقت خود را صرف جستجوی تخم های عید پاک Tagruato کنید. در اینجا ، متأسفانه ، شما فقط خسته می شوید و در پایان هیچ هیولای بزرگی ظاهر نمی شود تا نازی ها را با دستان بزرگ خود بدرقه کند. اما بیایید جلو برویم.

 

من هرگز گیمر نبوده ام ، اما Wolfenstein 3D را به یاد می آورم. من احتمالاً در جایی دموی آن را داشته ام ، فکر نمی کنم من کل بازی را انجام داده ام اما ، بله ، با اطمینان می توانم بگویم وقتی او داستان را نوشت ، بیلی ری (هر وقت انتظار دارم کسی فریاد بزند "کوروش!") اما نه ، این فکر دیگری در مورد ولفنشتاین است. چیز دیگری که او به آن فکر می کرد قطعاً The Longest Day ، فیلم جنگی کلاسیک آمریکایی با سربازانی بود که با انتظار چشمان روز D بر روی خطوط دشمن چتربازی می کردند. باز هم دیگری: بوسترزهای بی آبرو یا به طور کلی آخرین تارانتینو. قرار دادن یک آهنگ رپ در پایان فقط ده سال پیش غیر قابل تصور بود.

 

 

نه J.J. فیلم آبرامز.

 

یک چیز که بیلی ری به آن فکر نمی کرد و احتمالاً مدتی است که باز نشده است ، یک کتاب تاریخ است. من وارد حالت cagacazzi می شوم ، صبور باشید: شخصیت اصلی فیلم یک سرباز سیاه پوست است ، ما در سال 1944 هستیم اما خوب است. این بهانه خوبی برای درگیری در داخل نیروها بود: در سال 1944 قوانین جیم کرو در حال اجرا بود ، آفریقایی-آمریکایی ها در خانه جدا شدند ، چه رسد به اینکه در ارتش باشند. سخت بود که یک سیاه پوست در یک اسکادران سفید مشاهده می شد ، اما این یک مورد ویژه کانال History نیست. کمی مجبور کردن دست خود برای کالبد شکافی یک موضوع یا طرح یک سوال ، نه تنها از سینما بلکه به طور کلی از داستان است. به طور خلاصه نشان دادن به رفقا برای پوشیدن شخصیت اصلی داستان یا مانند او در حالی که با نازی ها می جنگیدند مانند او برخورد می کرد بسیار جالب بود.

 

و در عوض هیچ اشاره ای وجود ندارد ، هرگز تصور نکنید ، اما ما چه احمقی هستیم؟ آمریکا آنقدر به مکانی تبدیل شده است که همه می ترسند کسی را آزار دهند و شعله ور کنند ، به طوری که ترجیح می دهند به طور کامل جلوی انعکاس گذشته را نگیرند و آن را با لذت با زیر فرش جارو کنند. از 7 با شکوه ، اما شاید حتی زودتر ، ما در تجدیدنظرطلبی کامل تاریخی هستیم: زیرا اگر وضعیت بویس (جووان آدپو از آثار باقی مانده) کمی سخت باشد اما کاملاً غیرقابل تصور نباشد ، وقتی به من نشان دهید که فرمانده اسکادران ، دستورالعمل های فریاد زدن قبل از چتربازی با افرادش ، این Bokeem Woodbine است ، بنابراین شما مخاطبان خود و خودتان را طعنه می زنید.

 

 

هنوز به J.J. فیلم آبرامز.

 

و من می دانم ، خوب ، این یک فیلم ترسناک است ، blah blah blah ، اما: اگر هدف شما این است که آزمایش های نازی ها و مردگان زنده را در یک صحنه فیلم کلاسیک جنگی فشرده کنید ، شاید بهتر بود که به حداقل برسید. به جزئیات تاریخی از Dusk Till Dawn به ذهنم خطور کرد (و اگر متأسفم اگر مدام مثالهای Tarantinian را می آورم متأسفم): اولین باری که آن را می بینید شما را از بین می برد زیرا مانند فیلم کلاسیک "تفاله ای" از اوایل دهه 90 ساخته شده است و در نقطه خاصی منحرف می شود زشت در قلمرو وحشت. خون آشام ها از هیچ جا بیرون می آیند و با فریاد "من آن را نمی بینم که می آید" ، شما از بقیه فیلم لذت می برید. من فکر می کنم که هدف کمی شبیه این بود: اولین بازی Overlord یک فیلم جنگی رایج است ، سپس بویز خاصی وارد پایگاه نازی ها می شود و سومبی را کشف می کند.

 

با این حال ، دقیقاً با مواردی که قبلاً گفتم تأثیر آنها کاهش می یابد. ما در یک واقعیت تاریخی موازی هستیم ، واقعیتی که آمریکایی ها همیشه دوست بزرگ بوده اند ، یک جامعه چند ملیتی متحد علیه آن نژادپرستان نازی ، و در آن همه سربازان مانند برادران قبل از زمین 2018 صحبت می کنند. زیبایی فیلم های نازی علم پنهان یا شبه علمی دقیقاً نشان دادن این است که چگونه در زیر چاله های تاریخ ، جیب های تاریکی وحشتناک و مرموزی پنهان شده اند. اعتبار زمینه است که تعلیق ناباوری را به وجود می آورد.

 

 

 

همانطور که گفته شد ، مشکلات فیلم متفاوت است. اگر کمی سرگرم کننده بود ، من احتمالاً یک ساعت و نیم به تأمل در اوضاع روابط قومی در جامعه آمریکا نمی پرداختم و درعوض از وحشت با سربازان مریکایی در برابر نازیست سامبی لذت می بردم. که یک ایده خوب است ، یک ایده اصلی نیست ، اما یک ایده خوب است که اگر مورد بهره برداری قرار گیرد ، ارزشمند خواهد بود. اینجا شخصیت ها دقیقاً همان کاری را که انتظار دارید انجام می دهند